یه بغل ترانه
یه بغل ترانه می خوام بشکنه بغض صدامو
یکی از جنس محبت که بفهمه غصه هامو
یکی باشه که همیشه سر روی شونش بذارم
با همین دستای خسته براش آشیون بسازم
یکی باشه مثل خورشید بتابه رو تن سرد م
بدونه که با نگاهش میره از تو سینه دردم
بدونه که من غریبم دست آدما اسیرم
بدونه که توی غربت دارم از غصه می میرم
نه دیگه قصه تمومه دیگه فردایی ندارم
توی این کویر غربت من دیگه جایی ندارم